سلام دوباره

ساخت وبلاگ
سلام دوباره

چهارشنبه شانزدهم فروردین ۱۳۹۶ ★17:1│

توی این مدت خیلی اتفاق های افتاد الان که دارم این متن رو می نویسم توی کتاب خونه ماستوگت هستم و توی خونه فعلا اوضاع جوری نیست که پای کامپیوتر بشیم همچنین اوضاع حیلی اوکی نیست که اینجا وایسم . قرار شد این جا یه اتفاق رو بگم . یه اتفاق مهم افتاد که چند تا اتفاق های پشتش وارد شد اما خب در کل باید بنوسیک قطعا وقت نمیکم همش رو بگم ولی خب تا جایی که بتونم مینویسم . بابام همه چیو فهمید و بعد مامانم . روز بعد عید اولین روزی که بعد تعطیلی رفتم مدرسه یعنی تیس داگ مامانم دانشگاه بوده به بابام میگه کامپیوتر بزرگ رو روشن که یه فایل پیدا کن برام بفرست بابام چیزی رو خالی نمی ذاره و میره تمام فایل های منو چک میکنه . دیگه بقیه اش نوشتن نداره فکر نکنم هیچ وقت یادم بره چی به سرم اومد روی موبایلم یه اپلیکیشن نصبه که هرکاری بکنم بابام میتونه ببینه حتی سرچ هام توی اینترنت پس فعلا به غیر از کتابخونه و یه جایی که کسی سرچ هامو پیدا نکنه نمیتونم مطلبی بذارم . بدترین چیزی که شد از دست دادن اعتماد بود من میتونستم با کامپیوتر برنامه نویسی رو شروع کنم درسامو بخونم ولی کاری کردک که بی اعتماد شدن و کامپیوتر رو کلا جمع کردن ، من اشتباه کردم خیلی هم بزرگ بود بابام گفت هیچ وقت فراموش نمیکنه ولی بخشید درضمن گفت اگر دوباره تکرار بشه که نمیذارم بشه برای همیشه منو مینذازه دور ... 

امروز 2 تا امتحان ریاضی دادم خیلی واسش خوندم و استرس داشتم یعنی خوندن که نه خیلی هم نخوندم ولی توی جبر مشکل دارم آنا گفت چون سوال ها رو درست نخوندی نتونستی درست جواب بدی ... ولی خب بخش دوم امتحان رو بهتر انجام دادم . نمیخوام مامانم اینا فکر میکنم از درس در میرم و درس نمیخوندم ... من اینجوری نبودم نیستم و نخواهم بود ... ولی خودمو که نمی تونم گول بزنم نه _؟


بوف کور ...
ما را در سایت بوف کور دنبال می کنید

برچسب : سلام,دوباره, نویسنده : bbooffkkoorra بازدید : 20 تاريخ : سه شنبه 24 مرداد 1396 ساعت: 17:59