ادم ها در سرهایشان فکر های زیادیست فکر هایشان با رفتار و عملشان یکسان نیست هیچ کسی شبیه فکر ها و اینده اش نیست راستی اینده .. اینده من چه می شود !؟
خدایا سرشارم از حرف ها و بهونه ها و دلگیری های بی ارزش ...
سر درد دارم ... حالم بد است ... چرا اینگونه حرف میزنم !! مگر نشنیدم به هرچه فکر کنم و با خود تکرار کنم داشته باشم بر زندگی من تاثیر خواهد گذاشت !
من چرا اینطوری میکنم !!!! دیوانه شدم ... دیوانه... دیوانه روانی !!! انسان ها طور دیگرند مثل من من در فکرم مشغولیت های دیگری دارم اگر سرم را به دیوار بکوبم و ضربه های مکرر به ان وارد کنم خون جاری می شود اما افکارم از زیر پوستم بیرون نخواهد امد و تا ابد مرا اذیت می کند !!
چرا این فکر ها را میکنم ... خدایا چرا خدا !! اخر کسی به غیر از خدا نیست بگذار با تو بگویم...
دیگر هیچ نمیخواهم از بنده هایت به بن بست نرسیدم ... اما بغض دارم... بغض هایی سرشار از گریه بغض هایی روان و اماده برای جاری شدن ... خدایا من چه کار کردم ! مرز هایم را رد کردم... کارهایی کردم که نباید ... خدایا ... اراده .... خدایا من تکراری شدم... زیر قول هایم می زنم... دیوانه شدم...
دل مشغولی ها و درگیری های ذهنی هم تکراری شده ... هرچند وقت یکبار گریه میکنم ... و بعد دوباره می شوم همان دختر بد... همان دختر قبلی...
من خسته شدم از عوض شدن هایی که هیچ نتیجه نداشت از انتخاب هایی که عملی نشد و از تصمیم هایی که هیچ وقت نتیجه نداشت ....
حالم را بهم می زند.... اشکم را در می اورد .... بغض هایم را بزرگ می کند...
خدایا دیوانه ام اصلا نمی دانم حالا چکار کنم ! خدایا ببخشید مزاحم شدم.... دیوانه شدم... دیوانه....
بوف کور ...