خیلی وقته ....

این روزا بیشتر میرم لنز انگار نه انگار یه بار بابام خیلی خوب دعوام کرد و بهم گفت که نرم دیگه لنز ... ارشیا برگشته لنز همین امروز اومد پیجم ، همین امروز اومد درخواستمو تایید کرد .... همین امروز با هم حرف زدیم ... از هردری ، جا زد که فامیلیش کفایی و اسمش کیبد بوده ... ولی میدونم اونطوریه ...

این روزا میخوام یه زندگی جدید شروع کنم از یکشنبه این هفته کلاس گیتارم شروع شد ، دارم یاد میگیرم ، استادم باحاله اسمش مانیه فامیلیش هم زندی ، 500 هزار تومن هم پول گیتار دادم ، میخوام خوب یاد بگیرم امروز رفته بودم یه مشکلی تو خوندن نت ها داشتم که بهم توضیح بده توضیح داد سازمو کوک کرد ، یه پسره اونجا بود داشتن گیتار جابه جا میکردن ... باحال بود سیبیلاش در اومده بود شلوار طوسی تی شرت سفید با نقش غروب ساحلی و درخت نخل البته خیلی کم ... با کلاه کپ و کفش جاستینی ... با مامان و بابام خیلی خوب شدم ... فردا مامانم عمل اسلیو داره قراره از فردا زندگی جدیدی در انتظارش باشه ...

دارم کارای کتاب داستنمو پیش میبرم اما خیلی سخته چون سوژه ندارم ... هر لحظه داریم به رفتنمون نزدیک می شیم خیلی سخت و البته یه دنیای جدیده .... 

میخوام کیف گیتارم رو عوض کنم خیلی شله ، میخوام یه محکم بگیرم .... خیلی وقته تو وبم مطلب نذاشتم ، سعی میکنم تو وقت های بیکاریم بیام بنویسم البته خیلی بیکارم ولی میترسم بیام و خیلی بنوسیم و دستم خسته شه و هی ناگفته بمونه حرفا ولی خب باید گفت نه ؟؟؟ 

دلم هی میره سمت لنز .... از زیر زبون تانیا جریان ارشیا رو سوال کردم ... ای کاش من جای تانیا یا باران یا همون ترسا بودم ... ای کاش .... -_- من ارشیا رو دوست دارم یعنی خیلی بهمون نزدیکه هم خونش و هم ... من به مامانم به مریم و زهرا از وجود ارشیا و علاقه اش بهم و کلا خودش کلی دروغ گفتم ... -_- نهههههه

ای کاش واقعی بود .... 

خب تا بعد ... خدافظ ... زودی میام ...

اخ راستی الان که پست قبلیم رو خوندم که نوشته بودم تنیس یادم اومد ، مامان گفت که فقط روی گیتار متمرکز شد نمیخواد هیچ جا بری ، تنیس ایشاالله سود ^_^